کد مطلب:315064 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:298

شگفتی دیگر
سفیان ثوری از امام صادق علیه السلام از نیاكان گرامی اش علیهم السلام نقل می كند كه حضرتش فرمود:

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد خانه ی عایشه گشته پس از عمل زناشویی بر روی تخت دراز كشید و خوابید. در این هنگام، ماری داخل اتاق شد و رفت روی شكم حضرتش قرار گرفت.

وقتی عایشه این منظره را دید، سراغ پدرش ابوبكر رفت تا مار را از روی شكم حضرتش دور نماید. وقتی ابوبكر آمد و خواست وارد اتاق شود مار به طرفش پرید و او برگشت.

عایشه به سراغ عمر بن خطاب رفت. او نیز (همانند رفیقش) وقتی خواست وارد شود، مار به طرفش حمله كرد و او نیز بازگشت.



[ صفحه 86]



میمونه و ام سلمه (رضی الله عنهما) به عایشه گفتند: به سراغ علی بن ابی طالب علیهماالسلام برو.

عایشه جریان را به عرض حضرتش رساند، فلما دخل علی علیه السلام قامت الحیة فی وجهه تدور حول علی علیه السلام و تلوذ به؛ «وقتی علی علیه السلام وارد اتاق شد مار در مقابل حضرتش ایستاد، آنگاه پروانه وار دور حضرتش می چرخید و به او پناه می برد»، سپس در گوشه ای از خانه خزید. پیامبر صلی الله علیه و آله از خواب بیدار شد، و فرمود:

ای اباالحسن! تو اینجا هستی؟ تو كمتر خانه ی عایشه می آیی!

عرض كرد: ای رسول خدا! اینك خودش خواست تا خانه اش بیایم.

در این حال مار (به قدرت خدا) زبان به سخن گشود و گفت:

یا رسول الله! انی ملك غضب علی رب العالمین فجئت الی هذا الوصی أطلب الیه أن یشفع لی الی الله تعالی.

ای رسول خدا! من فرشته ای هستم، پروردگار جهانیان بر من غضب كرد، اینك نزد این وصی آمده ام تا در پیشگاه خداوند برای من شفاعت كند.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ادع له حتی اؤمن علی دعائك.

ای علی! تو برای او دعا كن تا من آمین بگویم.

علی علیه السلام دعا كرد و پیامبر صلی الله علیه و آله آمین گفت.

مار گفت: ای رسول خدا! به راستی كه خداوند مرا آمرزید و بالم را پس داد. [1] .



[ صفحه 89]




[1] الثاقب في المناقب: 248 ح 3، مدينة المعاجز: 1 / 299 ح 185. به نقل از قطره اي از درياي فضائل اهل بيت عليهم السلام ج 2 ص 327.